مرکّب از: بی + گزیر، ناگزیر. ناچار. واجب. حتم: کنون آفرین تو شد بی گزیر به ما هر که هستیم برنا و پیر. فردوسی. رجوع به گزیر شود، نامسکون. (ناظم الاطباء) ، ناضیافت. (ناظم الاطباء)
مُرَکَّب اَز: بی + گزیر، ناگزیر. ناچار. واجب. حتم: کنون آفرین تو شد بی گزیر به ما هر که هستیم برنا و پیر. فردوسی. رجوع به گزیر شود، نامسکون. (ناظم الاطباء) ، ناضیافت. (ناظم الاطباء)
انتخاب بر انتخاب راگویند یعنی از چیزهای گزیده بهترها را باز بگزینند. (انجمن آرا) (آنندراج). چیزهای سره و نیکو که از چیزهای سره بگزینند. (برهان) (از جهانگیری). چیزهای نیکو که برگزیده و منتخب باشد. (رشیدی). انتخاب بر انتخاب گزیده شده. (ناظم الاطباء). چیزهای سره و نیکو که انتخاب شده باشند. (فرهنگ فارسی معین) : دو صد بار و افزون ز سیصد خشین صد و شصت طغرل همه به گزین. اسدی. ای به گزین حضرت سلطان خسروان وی جد تو گزیدۀ سلطان لم یزل. سوزنی. چون میدهی مرا ز عطاهای به گزین جز به گزین چه آرمت از اخریان شکر. کمال الدین اسماعیل.
انتخاب بر انتخاب راگویند یعنی از چیزهای گزیده بهترها را باز بگزینند. (انجمن آرا) (آنندراج). چیزهای سره و نیکو که از چیزهای سره بگزینند. (برهان) (از جهانگیری). چیزهای نیکو که برگزیده و منتخب باشد. (رشیدی). انتخاب بر انتخاب گزیده شده. (ناظم الاطباء). چیزهای سره و نیکو که انتخاب شده باشند. (فرهنگ فارسی معین) : دو صد بار و افزون ز سیصد خشین صد و شصت طغرل همه به گزین. اسدی. ای به گزین حضرت سلطان خسروان وی جد تو گزیدۀ سلطان لم یزل. سوزنی. چون میدهی مرا ز عطاهای به گزین جز به گزین چه آرمت از اخریان شکر. کمال الدین اسماعیل.
بی یار و یاور. بی پشتیبان: سلطان عزم غزنه کرد و هیبت رایت او دوردست افتاد. امیر ابوالفوارس بی ظهیر و مجیر بماند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 391). رجوع به ظهیر شود
بی یار و یاور. بی پشتیبان: سلطان عزم غزنه کرد و هیبت رایت او دوردست افتاد. امیر ابوالفوارس بی ظهیر و مجیر بماند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 391). رجوع به ظهیر شود
مرکّب از: بی + گوهر، بی اصل. نانجیب. بدگهر. بی پدرو مادر. (یادداشت مؤلف)، مقابل نژاده: بی گوهر گوهری ز گوهر نشود سگ را سگی از قلاده کمتر نشود. سنایی. سروری را اصل و گوهر برترین سرمایه است مردم بی اصل و بی گوهر نیابد سروری. سوزنی. رجوع به گوهر شود
مُرَکَّب اَز: بی + گوهر، بی اصل. نانجیب. بدگهر. بی پدرو مادر. (یادداشت مؤلف)، مقابل نژاده: بی گوهر گوهری ز گوهر نشود سگ را سگی از قِلاده کمتر نشود. سنایی. سروری را اصل و گوهر برترین سرمایه است مردم بی اصل و بی گوهر نیابد سروری. سوزنی. رجوع به گوهر شود